هفته ای که گذشت...
دوشنبه هفته قبل ، طبق روال هر ماه جلسه ای با دوستای قدیم مدرسه ای ام داشتیم ، ملیکا جون برای دیدن دوستاش لحظه شماری میکرد... اینجا کنار در حیاط ایستاده ای و منتظر خاله محبوبه ( دوست مامانی ) تا بیاد دنبالمون و با هم به خونه ی خاله رویا بریم.. اینم عکس از گیس کف سر ملیکا که دوستان درخواست کرده بودند.. وقتی هم که رسیدیم ، نوشین نیومده بود و فقط سرنا و سانلی هم بازیهات بودند...، بقیه هم که خیلی کوچولو بودند... اینجا هم اتاق لنا دختر خاله رویاست چند روز پیش سرم حسابی گرم فضای مجازی بود و متوجه ملیکا و مجید نبودم ، یهو سرم رو برگردوندم و با این صحنه مواجه شدم که با خلاقیت هر چه تمامتر پدر و دختر تشکیل شده ب...
نویسنده :
مامان منصوره
3:06